خلاصه کتاب شازده کوچولو

شازده کوچولو، که در اخترک ب۶۱۲ ساکن است روزی تصمیم می‌گیرد سفر کند. او در سیاره‌اش گلی دارد که حسابی مغرور است اما دوستش دارد. شازده کوچولو وقتی به زمین می‌رسد، مردی را می‌بیند که خلبان هواپیمایی است که خراب شده است. دوستی و رابطه‌ی عمیق و زیبایی بین شازده کوچولو و خلبان شکل می‌گیرد. این دوستی به مرد کمک می‌کند تا معنای زندگی واقعی را پیدا کند. خلبان دوباره به یاد می‌آورد که زندگی کردن بدون سوال پرسیدن، بدون عشق و بی حضور بچه‌ها بی‌معنا است. شازده کوچولو در سفرش آدم‌بزرگ‎‌های عجیب غریبی را می‌بیند که هرکدام دلایل عجیب غریبی برای کاری که انجام می‌دهند دارند و مرتب یادآوری می‌کند که این آدم‌بزرگ‌ها راستی راستی عجیبند...

centered image



صفحه پنجم
صفحه سوم